از صبح چشم دوختی به لیوان چایی که ساعت قبل گرم بود و میگی کجا بودم که این چایی به شربت تبدیل شد
هنوزم به درست بودن تصمیمی که گرفتی شک داری
هنوز بعد از چندین ماه فکر کردن در مورد کاری که میخوای انجام بدی دلت قرص نیست
هنوز سردرگمی
هنوز دلت یه حامی میخواد که بیاد روبروت بایسته زل بزنه توی چشمات و بگه این کار درست ترین کاریه که میخوای انجام بدی
هنوز خیلی سردرگمی ولی خوب دیگه خیلی دیر شده واسه پشیمونی ،لحظه های آخر این سردرگمی رو داری طی میکنی
کاش چند هفته بعد که میام مدیریت بلاگفا رو باز میکنم و روی گزینه ی نوشته ی جدید کلیک میکنم قلبم پر از گرمی باشه و واستون از درست ترین تصمیم زندگیم بگم.
راحیلی نوشت 1: توی چند روز آینده هر وقت یادم افتادید یه کوچولو هم منو دعا کنید
راحیلی نوشت 2: امروز که یک زن 35 ساله م و میخوام بزرگترین تصمیم زندگیم رو بگیرم حال 30 سال قبل مامان و آقاجون رو درک میکنم که واسه تصمیم گیری بخاطر سلامتی من چقدر با خودشون کلنجار میرفتن
دری باز و بسته شد
کسی جوانی اش را برداشت و رفت
من و خاطره ها
پشت دیوار
پیر شدیم
"پرویز فکرآزاد
هیچ آدمِ عاقلی
بعدازظهرِ یک روزِ پاییزی را وِل نمی کند بروَد
به جای قدم زدن با تو
سرما بخورد.
__ علیرضا اکبری ماکویی __
و من هنوز در آغوش تو نخفته ام
نیکی فیروزکوهی
یه روزهایی هم هیجان زندگی کم میشه و آدمی رو به افسردگی میره
یکی از این روزهای کمبود هیجان ،سوییچ ماشین شوشو رو میدزدید بی صدا و در سکوت کامل و مخفیانه از خونه میزنید بیرون
گوشیهاتون رو هم خاموش میکنید و میزنید به دل جاده
اینقدر میگازونید تا همه هیجانهای از دست رفته به خونتون برگرده
اونایی که اهل سرعت هستند میفهمند که هیچ چیزی مثل سرعت آدرنالین به بدن تزریق نمیکنه و هیجان خون رو بالا نمیبره
همینجوری که غرق لذت هستید با خواننده ایـــــــــــــــــــن موزیک رو فریاد میزنید
اینقدر داد میزنید تا احساس کنید حلقتون داره پاره میشه
بعدش که احساس تشنگی و گشنگی کردید میرید دورترین فست فودی شهر یه پیـــــــــــتزا ویژه سفارش میدید میارید میذارید رو صندلی ماشین و باز میزنید به دل جاده و با همون موزیک کذایی هی پیتزا میخورید هی گاز میدید هی داد میزنید هی جیغ میزنید
توی تاریکی خیابونها گلــــــهای شب بوی وسط بلوار که مستتون کرد ماشین رو پارک کنید و برید گلها رو از نزدیک بو کنید
بعدش دیگه ساعت ده شب شاد و شنگول برمیگردید خونه فوحش میخوریدو لبخند میزنید ، حرفای گنده گنده میشنوید ولبخند میزنید
یه روزایی هیشکی بجز خودتون و روح خسته تون واسه تون مهم نباشه
یه روزهایی تابو شکنی کنید
یه روزهایی شادی خودتون رو با هیشکی قسمت نکنید حتی با بچه تون
یه روزهایی من خوشبختی رو واسه خودم رقم میزنم
مقصد: چین باشد یا کره
فصل: پاییز باشد یا تابستان -
مسافر که تو باشی
بهار به استقبالت می آید!
(نسرین فخیمی)
فنجانِ چای ِ توام
ببین چگونه قند در دلم آب می شود
به شوق لبت...
__ یاور مهدی پور __
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﻧﺪ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻃﻼﯾﯽ
ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﯾﮕﺮ ....
ﺷﺮﺍﺑﯽ
ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ
" ﺯﻧﯽ "
ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
فقط خواستم بگم: کاری نکنید که طوری بشود که دلتنگ موهایتان بشوید
نصیحت یک درد کشیده ، یک دلتنگ ، یک کچل
دلوم برا موهام تنگ شده ، برا بستنش، برا بافتنش ، حتی برا کلیپس زدن
خدایا موهای هیچ زنی رو ازش نگیر همینطور عقلش رو
راحیل سردرگم: اینجا مینویسم ،اونجا هم مطالب رو نگه میدارم ،بلگفا دزدی میکنه هنوز نتونستم بهش اطمینان کنم
این روزها هوای عاشقی دارم ...
دلم بوی تند بدنت کنار دریا می خواهد
لمس ماسه ها و بازی امواج
می توانم ساعت ها کنار سکوتت بنشینم
و فقط نگاه کنم به حرکت آرام رگ های آبی دستانت
و سرگیجه بگیرم
دلم می خواهد در نفست گم شوم
و این دلشوره عجیب پر تپش را میان سینه ات آرام کنم
دستم
تنم
لبم
وجودم
امروز چقدر هوای عاشقی دارم
اگه خدا یه روز نظر سنجی راه بندازه و بپرسه کدوم روزهای سال رو دوست دارید قطعا بهش میگم پانزده روز آخر اسفند و پانزده روز آخر شهریور زیبا ترین ، خوش بو ترین ، پر هیجان ترین روزهای سال هستند.
این پانزده همین روزهای آخرین پر است از هیجان ، استرس ، خوشبویی پر است از عشق
من توی این دوتا پانزده روز توان عاشقیم بالاست ما بیقی روزها معمولیم. البته مهر و اردیبهشت هم هیجان بر انگیزن ولی نه به اندازه ی این دوتا پونزده روز
راحیلی نوشتــــ : هم اینجا رو دوست دارم هم بلاگفا ی نامرد رو
واسه همین نمیتونم از اونجا دل بکنم هر سری میام نت هر دوجا رو چک میکنم یه وقتایی شیطون گولم میزنه برگردم همونجا ولی خوب دیگه نمیتونم به اون لعنتی خاین اعتماد کنم ولی خوووو دله دیگه یه وقتایی گیر میده
یه عالمه خاطره داره ایـــــــــــــــــــن موزیک
"حسین غلامی خواه"
شاید اگه چندین سال قبل عقل امروزم رو داشتم امروز سرنوشتم چیز دیگری بود
فقط یک تصمیم بچگانه میتونه همه سرنوشتت رو تغییر بده و یه (( اگه این کارو نکرده بودم شاید حال و روزم بهتر از الان بود)) رو واست باقی بذاره.
همه این حرفا ،همه این فکرها ،شده کابوس زندگیم .
شده دلیل شب زنده داری هام
###############################
واسه چشمم سر یه دوراهی گنده قراررفتم .
فعلا واسه یک دل شدن از دیروز واسه مشاوره به اولین متخصص چشم سر زدم و حسابی امیدوارم کرد، گفت حتی دوباره میتونم پیوند قرنیه بزنم و از این حال و روز در بیام .
دعا کنید حالا که شروعش کردم تا آخرش برم و مثل سری های قبل از ترس وسط راه بیخیالش نشم.
###############################
دلم یک هفته تنهایی مطلق میخواد
دلم یک آرامش فکری میخواد
دلم یک همراه ِِ هم پا میخواد
دلم یک لبخند عاشقانه میخواد
دلم .....................................
پ.ن: کامنتهای پست قبل تایید نشد بخاطر این که نظرات عالی پر از حس های سرخورده ی زنونه بود که دلم خواست واسه خودم باشه ولی میگم حرف تک تکتون رو درک میکنم و متاسفم که دردهای مشترک بیداد می کنه
موزیـــــــــــــــک ایــــــــــــــــــــن پـــــــــــــست
بانوی کسی باش
که بهار را دوست دارد
و باران را
و رسیدن را..
نیکی فیروزکوهی
یه شب جمعه هایی هم هست دست از دنیا میشوری هندز فری رو میذاری توی گوشِت زیر پتو گم میشی ایــــــنو گوش میدی و یه فلش بک به گذشته ات میزنی
به همون روزهایی که تازه فهمیده بودی عاشقی یعنی چه
به عشق اون روزها ، به خواسته هات ، به آرزوهات فکر میکنی
با خودت که تعارف نداری
میبینی به هیچ کدوم از اون آرزوهایی که میخواستی نرسیدی
میبینی اون بالا سری، نشست ،ببینه تو از چی بدت میاد دقیق همونو نصیبت کرد
میبینی نصف عمرت رفته و تو فقط افسوس خوردی
میبینی هیچ چاره ای جز تسلیم شدن نداری
میبینی تو موندی و یه دنیا حسرت ، یه دنیا آه ، یه دنیا ناشکری
میگی بیخیال دنیا، خودمو عشقه
میگی مگه چند روز جوونی و میتونی خوش باشی پس تنهایی به جنگ مشکلات برو و واسه خودت خوش باش
میگی من که نصف عمرمو زندگی کردم حالا به هرچی خواستم و نخواستم رسیدم امروز به بعد هدفم باید زندگی ِ بچه م باشه
واسه اون کوتاه میای دست از سر دنیا و خواسته هات بر میداری
ولی هنوز لحظه هایی که قلبت تیر میکشه و اشک گوشه ی چشمت جمع میشه یه نیم نگاه به بالا می ندازی و میگی : آآآآ خدا ،آخه چرا من؟؟؟؟
هنوز قلبت سنگینه ، هنوز چشمات نمداره که نگاهت به اونور دریچه می افته و میبینی صبح شده نقاب مادرانه ت رو به صورتت میزنی و میری صبحونه آماده کنی
ولی، نقاب همسر نمونه بودن هنوز کنار تخت روی زمین واسه خودش لم داده و هیشکی کاری به کارش نداره