کاش تموم بشه

هر کسى
باید یک نفر را
داشته باشد
تا حالش
از تنهایی‌ درد نکند..

 

چند روزیه خسته م .

دقیقا شعر بالا شرح حال من شده

حالم از تنهایی درد گرفته.

البته هر وقت حال روحیم میریزه به هم خدا به زیباترین شکل ممکن حالمو سر جاش میاره

چند شب پیش با شوشویی در حد بنز دعوام شد، وقت اذان مغرب کلی سر خدا داد زدم غر زدم خدا هم با آرامش نگام کرد.

چند روزی هم توی آرامش نگام کرد تا امروز عصر که یهویی بلای خودش رو سرم نازل کرد.

واسه آخر هفته مراسم چهلم مامان شوشویه و از فردا ساعت شش صبح هواپیمای اولین گروه مهمونا به زمین میشینه.

واقعا حال روحیم خوب نیست توان مهمونداری رو ندارم .میدونم این سری زیر بار مهمونداری خورد میشم .

میدونم همه زحمتهایی که بخاطر شوشو بکشم بی فایده است چون اصلا به چشمش نمیاد.

واسه همین واقعا تصمیم گرفتم دیگه بخاطر هیچ کاری توی خانواده ش خودمو به زحمت نندازم ولی نمیشه همه وقتی میرسن شیراز فوری میان سراغ من

خدایااااااا این سری واقعا توان ندارم سر به سرم نذار

کاش زود این هفتههه ی لعنتی تموم بشه

کاش زود این مراسم های پر دردسر تموم بشه

کاش زووووود همه چی واسه من تموم بشه

تلگرام راحیل :

 

 

 

https://telegram.me/mamaniashegh

 

ضد حال ها

گاهی اگر که عشق تو را دست کم گرفت
تقصیر توست؛ دست مرا کم گرفته ای

آرش شفاعی

 

 

 

یه سفر دونفره ی عالی داشتیم.

البته ته ِ سفر اگه شوشو با مرور خاطرات ِ روزهای مجردی گند نمیزد به حال  و حسادتهای یه زن عاشق حتما بهتر هم میشد.

ولی خو چه میشه کرد مردها یه جاهایی کلا فکر نکرده میشینن یه خاطرات ِ حسادت بر انگیزی واسه زنهاشون تعریف میکنند و حال خوش ِ اون زن رو ازش میگیرن.

و اون زن هم دقیقا بخاطر تعریف یه خاطره ی نیم ساعته ،سه روز حال اون مرد رو میگره تا عبرت بگیره و دیگه بی موقع حرف بی جا نزنه. تازه زن مهربان اون آقای بی ملاحظه رو هم مجبور میکنه تا روزی یک بار توی گوشش آروم بگه که دوستش داره حتی اگه زوری و دروغ باشه. بعدشم بهش میگه باید بهم باج بدی و یه سفر دیگه منو ببری تا سکوت اون مسیر برگشت رو جبران کنم و یه ریز واست حرف بزنم و سوالهایی که سر دلم مونده رو ازت بپرسم.

هرچند میدونم این اتفاق نخواهد افتاد ولی خو بهش که میتونم فکر کنم و هی به شوشو یاد آوری کنم که من نیاز به یه مسیر طولانی برا حرف زدن دارم.

خلاصه لعنت به دهانی که بی موقع باز شود .

 

تلگرام راحیل :

 

 

 

https://telegram.me/mamaniashegh

 

 

روزهای کسل ِ دوست داشتنی

سیگار باشد
یا جام شراب
چه فرق،
همینکه جای لبت هست
مرا کافی است

نسرین فخیمی

 

 

 

روزهای کسل ِ دوست داشتنی اون روزیه صبح زود بیدار میشی با بدبختی خودتو از تخت جدا میکنی لباسها رو میشوری باز خودت رو مهمون تخت میکنی

هر از یک ساعت بلند میشی یه تیکه از وسایلی که فردا با خودتون میخواید ببرید جمع میکنی و پرت میکنی رو ساک تا وقتی یه خورده توان داشتی اونا رو توی ساک جا بدی

همه وسایل مورد نیاز از توی سالن منتقل شده روی تخت تا خدای نکرده ذره ای حرکت اضافی به خودتون ندید تا خسته تر از اینی که هستید بشید.

این مدل روزها رو دوست دارم

توی این روزها دوست دارم فقط بنویسم البته هر خط حدود نیم ساعت طول میکشه تا تایپ بشه

با این که خیلی کم کار شدم واسه نوشتن توی وبلاگم ولی سه روزه شروع کردم دارم مطالب گذشته ی وبلاگ که به قسمت پست موقت ها رفته میخونم و لذت میبرم که هر روز مینوشتم و امروز با مرورشون شاد میشم.

اگه خدا توانی بهم بده حتما بعد از برگشتنم میشینم و روزانه نویسی رو شروع میکنم.

 

خدایا توانی ده تا بتونم بلند شم و خانواده رو از رنج گرسنگی نجات بدم

 

تلگرام راحیل :

 

 

 

https://telegram.me/mamaniashegh

 

 

قضاوت ممنوع

کتی رنگ زیتون
آویزان پشت صندلی اش،
عطر امروزِ او
دیوانه تر از دیروز
در ذره ذره تنم

نسرین فخیمی

 

بعد از فوت مامان شوشویی و رفتن مهمون ها ، چند روزی طول کشید تا زندگی به روال عادی خودش برگرده

ولی بالاخره برگشت.

میتونم یه اعتراف بکنم؟

زندگی این روزها را دوست دارم

تکلیف زندگیمون روشنه

میدونیم داریم چیکار میکنیم.

احساس میکنم تازه وارد ِ زندگی شخصی و مشترکم شدم.

یه حس فوق العاده ست .

واسه مایی که زندگیمون همیشه با فک و فامیل شوشو قاطی بود زندگی این روزها واقعا واسمون غریبه.

البته هنوز واسه شوشویی جا نیوفتاده ولی اونم عادت میکنه.

هنوز عصر که میشه کلافه و سر در گمه. مثل این که چیزی گم کرده هر روز دنبال گمشده ش میگرده

البته نا گفته نمونه واقعا زندگی این روزها واسه منم غریبه چون این بعد اخلاقی و رفتاری شوشو رو هنوز ندیده بودم. خیلی عالی شدددددددددددده

دیگه از هیچ رفتاری و ابراز احساسی  وحشت نداره ، هیچ برخوردی ، هیچ کاری واسش سخت نیست و این فوق العاده ست .

خیلی وحشتناکه این طرز حرف زدن من ولی خووووو حقیقت همینه که دارم میبینم

این فصل جدید زندگی رو دوست دااااااااااااااااااااااااااااااااارم .

خدایا فردا صب نزنی پس کله م و بگی بچه جان اینا همه ش خواب بود از خواب پاشو برگرد به زندگی قبلی

راحیلی نوشت: توی این حال ِ خوش زندگی اگه این چشمم اذیت نمیکرد همه چی به کام بود. از قبل از عید دکتر گفت باید یه عمل دیگه بکنم ولی خوب هنوز که هنوزه وقت عمل نشده و هی هفته به هفته دارو مصرف میکنم تا چشمم آماده عمل باشه

خدایا این و  روبراه کن دیگه قربونت ..

عشقولانه نوشت: شوشو واسه چهارشنبه هتل رزرو کرده و دو نفری داریم میریم یه شهر ساحلی جنوب.

درسته اونجا آتش میباره و گرمه ولی خووووووو من خودم داغ آتش عشقم و این حرفا دیگه از داغی هوای اونجا نمیترسم که

 

 

تلگرام راحیل :

 

 

 

https://telegram.me/mamaniashegh