هوای غریب

مقصد: چین باشد یا کره
فصل: پاییز باشد یا تابستان -
مسافر که تو باشی
بهار به استقبالت می آید!

...

(نسرین فخیمی)





وقتی به سفر میروید اون شب اول که دور از خانه اید ،جدا از رختخواب و بالشت خودتون هستید رو تصور کنید ،اون لحظه که توی یه جای غریب میخوابید  اون حس غربت قلبتون رو به درد میاره و دلتنگتون میکنه
من شبهایی که هوا عالی میشه و دیگه نیازی به کولر نیست و با باز گذاشتن پنجره ها خونه خنک میشه اون حال غریب همه وجودم  رو میگیره
دیشب وقتی خنکی هوا نشسته بود روی رختخواب و بالشتم  همین که پوست  ِ تنم اون خنکی رو روی رختخواب حس کرد اون غربت به دلم چنگ انداخت
صدای ماشینها ،صدای گربه ها ، صدای وزش باد همش یه حس غربت بهم تزریق کرد
################################
غریب ترین روز سال 31 شهریوره
نمیدونه متعلق به تابستانه یا پاییز
با این که ته تغاریین روز شهریوره ولی بوی پاییز میده
این مسیولین لعنتی حتی لحظه های شیرینش رو هم از مابقی  روزهای شهریور جدا کردند.
این روزِ اخرِ شهریورِ پر غربت و تنها رو فقط من درک میکنم

بوس و بغل ِ خیابونی

فنجانِ چای ِ توام
ببین چگونه قند در دلم آب می شود
به شوق لبت...

__ یاور مهدی پور __




شوشو سرماخورده بود عصر جمعه بردمش  درمونگاه آمپولشو بزنه
درمونگاه اینقدر خلوت بود که لذت بردم
از در درمونگاه که آمدیم بیرون  داشتیم سوار ماشین میشدیم  یه خانوم و آقای متشخص آمدن سوار ماشین بغلی بشن  که یهویی آقاهه به سمت خانومه داد زد وایساااا سوار نشو
بدو آمد سمت خانومه و محکم خانومه رو بغل کرد و شروع کرد بوسیدن صورتش
غرق در لذت این صحنه بودم و گفتم وای خوش بحال خانومه
آقاهه چه لحظه ی شیرینی واسش ساخت
شوشو میگه یعنی منم وسط خیابون بغلت کنم و ببوسمت لحظه هات شیرین میشه؟
فقط نگاهش کردم بدون هیچ حرفی
سکوتم پر از اعتراض بود واسش
روز بعدش توی پاساژ داشتیم پیرهن مردونه ها رو نگاه میکردیم
یه پیر مرده با خانومش و پسرش جلو مغازهه ایستاده بودن
پیر مرده رفت سمت زنه سر زنه رو توی دستش گرفت پیشونی زنه رو بوسید خانومه همچی با عشق نگاش میکرد من دلم غش رفت
از جلو مغازه دور شدیم ولی هنوز نگاه اون زن  توی ذهنم مرور میشد. اون زن توی اون لحظه خوشبخت ترین بود نگاهش  مُهر تایید این حرف منه

شوشو میگه تو رو خدا ملت رو ببین شرم و حیا رو به گند کشیدن
گفتم خوب ملت عرضه ی به گند کشیدن شرم و حیا رو دارن تو هم بکش
هیچی دیگه این خودش آغاز یه دعوای زن و شوهریه که چند روز ادامه داره

آخدا یکی نباید پیدا بشه لحظه های شیرین وسط خیابون و وسط پاساژ واسه مون رقم بزنه هاااااا
کی جوابگویی این همه حسرته؟؟؟

ایـــــــــــــــن از دیشب همراه لحظه های منه لینکشو از وبلاگ ف@طمه انتهای بیراهه کش رفتم بزنید بر بدن

" ﺯﻧﯽ " ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﻧﺪ

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻃﻼﯾﯽ


ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﯾﮕﺮ ....


ﺷﺮﺍﺑﯽ


ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ


" ﺯﻧﯽ "


ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...




فقط خواستم بگم: کاری نکنید که طوری بشود که دلتنگ موهایتان بشوید


نصیحت یک درد کشیده ، یک دلتنگ ، یک کچل

دلوم برا موهام تنگ شده ، برا بستنش، برا بافتنش ، حتی برا کلیپس زدن

خدایا موهای هیچ زنی رو ازش نگیر همینطور عقلش رو


راحیل سردرگم: اینجا مینویسم ،اونجا هم مطالب رو نگه میدارم ،بلگفا دزدی میکنه هنوز نتونستم بهش اطمینان کنم



امروز چقدر هوای عاشقی دارم

این روزها هوای عاشقی دارم ...

دلم بوی تند بدنت کنار دریا می خواهد

لمس ماسه ها و بازی امواج

می توانم ساعت ها کنار سکوتت بنشینم

و فقط نگاه کنم به حرکت آرام رگ های آبی دستانت

و سرگیجه بگیرم

دلم می خواهد در نفست گم شوم

و این دلشوره عجیب پر تپش را میان سینه ات آرام کنم

دستم

تنم

لبم

وجودم

امروز چقدر هوای عاشقی دارم



اگه خدا یه روز نظر سنجی راه بندازه و بپرسه کدوم روزهای سال رو دوست دارید قطعا بهش میگم  پانزده روز آخر اسفند و پانزده روز آخر شهریور زیبا ترین ، خوش بو ترین ، پر هیجان ترین روزهای سال هستند.

این پانزده همین روزهای آخرین پر است از هیجان ، استرس ، خوشبویی  پر است از عشق

من توی این دوتا پانزده روز توان عاشقیم بالاست ما بیقی روزها معمولیم. البته مهر و اردیبهشت  هم هیجان بر انگیزن ولی نه به اندازه ی این دوتا پونزده روز


راحیلی نوشتــــ : هم اینجا رو دوست دارم هم بلاگفا ی نامرد رو

واسه همین نمیتونم از اونجا دل بکنم  هر سری میام نت هر دوجا رو چک میکنم  یه وقتایی شیطون گولم میزنه برگردم همونجا ولی خوب دیگه نمیتونم به اون لعنتی خاین اعتماد کنم ولی خوووو دله دیگه یه وقتایی گیر میده



یه عالمه خاطره  داره         ایـــــــــــــــــــن موزیک


هر غروب می آید

هر غروب
می آید و مرا در آغوش می گیرد
تنها
"تاریکی" ست که مرا خوب می فهمد.

"حسین غلامی خواه"



شاید اگه چندین سال قبل عقل امروزم رو داشتم امروز سرنوشتم چیز دیگری بود

فقط یک تصمیم بچگانه میتونه همه سرنوشتت رو تغییر بده و یه  (( اگه این کارو نکرده بودم شاید حال و روزم بهتر از الان بود)) رو  واست باقی  بذاره.

همه این حرفا ،همه این فکرها ،شده کابوس زندگیم .

شده دلیل شب زنده داری هام

###############################

واسه چشمم سر یه دوراهی گنده قراررفتم .

فعلا واسه یک دل شدن از دیروز واسه  مشاوره به اولین متخصص چشم سر زدم و حسابی امیدوارم کرد، گفت حتی دوباره میتونم پیوند قرنیه بزنم و از این حال و روز در بیام .

دعا کنید حالا که شروعش کردم تا آخرش برم و مثل سری های قبل از ترس وسط راه بیخیالش نشم.

###############################

دلم یک هفته تنهایی مطلق میخواد

دلم یک آرامش فکری میخواد

دلم یک همراه ِِ هم پا میخواد

دلم یک لبخند عاشقانه میخواد

دلم .....................................

پ.ن: کامنتهای پست قبل تایید نشد بخاطر این که نظرات عالی پر از حس های  سرخورده ی زنونه بود که دلم خواست واسه خودم باشه ولی میگم حرف تک تکتون رو درک میکنم و متاسفم که دردهای مشترک بیداد می کنه 


موزیـــــــــــــــک ایــــــــــــــــــــن پـــــــــــــست