عشق یعنی وقتی که بی قرارت میشم


آمد
چرخید
عطر تنش درخانه ام پیچید
باید برای او نامی بگذارم:
باد
گردباد
برباد داد زندگی ام را
رفت

منیره حسینی




هفده همین سالگرد ازدواجمون هم گذشت .
خوب نبود
با همه خونسردی هام باز یه وقتایی ، در یه زمان خاص  تحملم تموم میشه و گند میزنیم به همه چی
خیلی روی صبر و تحمل خودم کار کردم .
خیلی صبورتر و خونسرد تر از اون چیزی که بودم شدم ولی هنوز جای کار کردن دارم (تصمیم گرفتم به مرز بیخیالی برسم)
هنوز یه جاهایی احساساتم به من غلبه میکنه و بچه میشم
هنوزم بی توجهی ها دلم رو میشکنه
هنوزم  میبینم که نیاز دارم یه وقتایی احساساتش رو ابراز کنه ،علاقه ش رو بهم نشون بده ولی خوووو وقتی از همه اینا نا امید میشم و میبینم اون راه خودشو میره، همه وسایل ی که منو ربط میده به این دنیای مجازی رو کنار خودم روی تخت جمع میکنم و اونجا سنگر میگرم
24 ساعت خودمو توی اون اتاق حبس میکنم تا آروم بشم .
ته همه این روزهای خوب به این نتیجه میرسم که خدا بزرگترین ضد حالی که به زنها زد آفرینش شوهرهاشون بود
مرد، نقشهای دیگه رو تا یه حدی خوب میتونه اجرا کنه ولی توی نقش شوهری خیلی ایراد داره خیلی.
دو روز تمام فقط ایــــــــن موزیک توی خونه پخش بشه و صدای اعتراض بقیه بلند بشه

من ومزرعه م


 آغوش تابستانی َت را می خواهم

شرجی ِشرجی
تا اشک ها را
غسل دهم


"پرویز فکرآزاد"





این روزا اینقدر درگیرم که نگو یعنی صبح که بیدار میشم چشم به هم میزنم میبینم شده ساعت چهار عصر و شوشو از اداره رسیده


وجود پسری توی خونه خیلی عالیه همه کارهای بیرون رو انجام میده و من فقط درگیر کارهای خونه ام

حالا میگم خیلی درگیرم درگیریهام به چشم نمیادا ولی منو خونه نشین کرده

البته در خانه نشین شدنم گرمای وحشتناک و سر سام آور بی تقصیر  نیست

ولی یه بازی انلاین به نام ((هی دی)) بیشتر از گرماهه مقصره

چشم باز میکنم میپرم توی مزرعه ی مجازیم و به گاو و گوسفندا و مزرعه م میرسم یه وقت نگاه میکنم میبینم ظهر شده من هنوز توی تختم ،ظرف ها نشسته مونده ، خونه جارو نشده ، لباس ها جمع نشده و از همه مهمتر من نتونستم برم وانس آپ رو چک کنم و یه سر به وبلاگم بزنم

حالا میبینید من این تابستون سوزان چطور مشغولم.

دروغ نگم یه روز در میون دو ساعت میرم باشگاه و میام و توی یک ماه چهار کیلو کم کردم بس هوا گرمه و من عرق میریزم. 


چند روز پیشا با پسره دعوامون شد در حد تیم ملی ، اینقدر جیغ زدم ، غر زدم که به اندازه همه(( پی ام اس ))های باقی مانده ی عمرم دیگه نیاز به غر زدن و پاچه گرفتن ندارم 

نتیجه ی این دعوای جان برکفم این شد که دکور اتاقش تغییر کرد، اتاقش کاملا گردگیری و سم پاشی شد در پی عصبانیت من کیبورد نازنینش شکست ،مودم اینترنتش جمع شد و ساعتهای محدودی میتونه از اینترنت استفاده کنه

چند روز از این تنبه ها نگذشته بود که کارنامه ش رو دادن و با معدل هجده دل و دین و باباش رو برد و باباش دستور داد مودم بهش پس داده بشه و هزینه ی خرید یه کیبورد جدید بهش داد میشه و کلا من به فنا میرم

یعنی این مردها رو باید له کرد با این حس بچه دوستی هاشون

به خدا اگه نصف این توجه به من میشد تا الان خودمو از بالا پشت بوم پرت کرده بودم پایین تا عشقم بهش ثابت بشه 


ایــــــنم خیلی خوکشله خیلی




پ/ن: اینجا چطور میشه کامنت خصوصی گذاشت؟؟؟ تا اطلاع ثانوی اگه خواستید کامنت خصوصی بذارید واسم بنویسید خصوصیه چون نمیزنه خصوصیه و یهویی میزنم عمومیش میکنم

یه شب قشنگ

بی هیچ سوالی و جوابی بغلم کن...
خسته تر از آنم که بگویم به چه علت...

یاسر قنبرلو





ساعت دو شب بود من هنوز نتونسته بودم چشم روی هم بذارم
بلند شدم نشستم  اینستاگرامم رو چک کردم. آروم میگه تو چرا بیداری؟
میگم ااا تو هم که بیداری
میگه فکرم درگیره
میدونم تا حرف نزنه آروم نمیشه
سر حرف رو باز میکنم تا زبونش باز بشه
میگه میدونی الان چی می چسبه؟
نور تبلت تو صورت منه و این نور توی تاریکی اجازه نمیده صورتش رو ببینم ولی اون کاملا صورتم و اون لبخند مرموز رو می بینه
میگه اون نیش رو ببند الان یه لیوان چای لازمم
نیشخندم میشه قهقهه
واسه اولین باره که نصف شب میخوام چای آماده کنم یه جور هیجان داره این اتفاق های اولین
میرم کتری رو میذارم میاد میشینه پشت میز آشپزخونه آروم اروم پچ پچ میکنیم تا پسره بیدار نشه
توی اون سکوت و نور کم خونه یه لیوان چای و گل گاوزبون می نوشیم
و این یه تجربه ی خیلی قشنگ میشه واسمون
حالا من بهش گفتم شبهایی که فرداش تعطیل باشه از این برنامه ها بذاریم یه خورده رمانتیک باشیم
دیشب خیلی هیجان زده بودم هم شمع روشن کردم هم عود
حتما حتما یه بار این نیمه شب های رمانتیک و رویایی و تجربه کنید خیلی باحاله خیلی

 

پ.ن :هنوز با مدیریت اینجا آشنا نشدم ..نمیدونم چطوری رنگ قلم رو ثابت کنموخلاصه هنوز مونده تا کار با اینجا رو یاد بگیرم


2

 

تمامِ مسکن های دنیا را امتحان کردم...
هیچ کدام التیام نمیدهد
دردِ جای بوسه هایت را...





ادامه مطلب ...

دلتنگی هایم به اینجا منتقل شد

دلم برایت تنگ می شود
هر دقیقه
هر ثانیه!

(نسرین فخیمی)




دلم لک زده بود واسه چند سطر نوشتن ولی خو فعلا وبلاگ قبلی به فنا رفته حسابی میشه و اینجا مینویسم

تا با کارکرد اینجا آشنا بشم و بخوام تنظیماتش رو یاد بگیرم فعلا با معمولی نوشتن سر میکنم


خلاصه اون راحیل بلوگفا اینجا در خدمتتونه