مرا نمیفهمی

تو مرا نمیفهمی


نمیدانی چه حالی دارد


پیراهن مشکی اش را
اتو بزنی
به کمد لباسهایش پناه ببری
خودت را با پیراهن سفیدش کفن کنی
و خدا خدا کنی یقه اش
وزنِ آغوشِ نیمه کاره ی تو را
تاب بیاورد !

" سمانه سوادی "

 

 

شنیدن ایـــــــــــــن موزیک نیازمند یه حال خاص است

 

تلگرام راحیل :

https://telegram.me/mamaniashegh

 

   

چهارشنبه از اداره که رسید خونه یه کاغذ توی دستش بود و گرفت جلوی من

چشمم به کاغذ و جدول و نوشته ها و زمانبندی نامفهومش بود که گفت بیا خانوم اینم برنامه ی ماموریت آخر سال من .

یه لبخند زیبا بر لبم شکوفا شد از این که سه چهار روز میره سفر و من میتونم بدون هیچ دغدغه ای به کارهام برسم که فوری اعلام کرد دو هفته نیستم.

اولش حالیم نبود دو هفته یعنی چی ، ولی خو شب موقع خواب وقتی زودتر از من رفت بخوابه ،وقتی تنها توی سالن واسه خودم قدم میزدم فهمیدم نبودنش واسه یک شب هم قابل تحمل نیست

رفتم بالا سرش بهش گفتم میشه این ماموریت رو کنسل کنی؟

میگه نه این ماموریت رو باید برم. خلاصه الان دچار یه حال دوگانه م

میگم توی این مدت نبودنش میتونم همه کارهای قبل از سال نو رو انجام بدم بدون این که بخوام نگران این باشم که الان شوشو میرسه و ناهار آماده نشده خونه به هم ریخته ست

از یه طرف هم میدونم دیوانه خواهم شد از نبودنش و دیوانه اش خواهم کرد با تماس های مدام و هر لحظه ایم.