.....

ای دوست بر جنازه ی  دشمن چو بگذری

شادی مکن که بر تو هم این ماجرا رود!

 

"سعدی"


تلگرام راحیل :

 

https://telegram.me/mamaniashegh


از روزی که از سفر برگشتیم در گیر مریضی مامان شوشو هستیم.

بنده خدا یهویی به بد مریضی گرفتار شد.

همه دردهاش یه طرف این که یه روز در میون باید بره واسه دیالیز واقعا سخته

مریض شدنش تا حدی بد شده که یه نفر نمیتونن ازش پرستاری کنند . حتما باید سه تا پسرهاش باشند تا بشه جابجاش کرد وبردش دکتر و دیالیز..

این روزها شوشویی حال و هواش خیلی افسرده ست

درسته توی کارها بهش کمک میکنم ولی این تو خود بودنش این که احساساتش رو بروز نمیده ،همین سکوتش بیشتر باعث تنش توی رابطه و زندگی مون میشه

هرچند خیلی در برابرش کوتاه میام هی میگم الان که داره این شرایط مریضی مامانش رو میبینه از نظر روحی داغونه سر به سرش نذارم ولی خوب یه وقتایی کم میارم و تا دعوا نکنم داد نزنم ، اون داد نزنه حرفاش رو با لحن تند و خشن نزنه خالی نمیشیم.

هرچند تهش به قهر کردن ختم میشه ولی خو تا این حدی که دوتامون آروم میشیم کفایت میکنه


حالا وسط یه قهر وحشتناک زنگ زده بی سلام میگه: مامانم رو بیمارستان بستری کردن ،بردنش آی سی یو ، داره سطح هشیاریش میاد پایین یه سکوت طولانی ... زنگ زدم خواهرم بیاد شیراز ،کارم درست بود؟ توی آی سی یو ملاقات نداره ولی من میخوام برم ببینمش رسیدم خونه آماده باش با هم بریم. راحیل مرخصی بگیرم بیام خونه؟ چرا امروز اینجوریه اعصاب ندارم .حال و حوصله ندارم .کاش میشد بزنیم به جاده .... بدون هیچ حرف اضافه ای گوشی رو گذاشت

جواب همه سوال ها و سردرگمی هاش رو توی یه اسمس واسش فرستادم ، شاید نمیتونستم صداش رو اونجوری لرزون بشنوم

ولی من آرومم ، همین که بعد از یه دعوای وحشتناک با این که باهاش قهر بودم بدون هیچ حرف اضافی همه حرفای توی دلش رو به من گفت آرومم کرد.

 زنها اصلا پیچیده نیستند ،خیلی ساده آروم میشن ، توی بدترین شرایط همین که عزیز ترینشون واسشون حرف بزنه اونا به آرامش میرسند