بیا زخم هام رو یه جوری رفو کن

و خداحافظی


وصله ی غمگینی ست


که به چشم هایمان می دوزیم

منیره حسینی

 

 

سی سال پیش که چشمم قیچی خورد و یه دختر 5 ساله بودم همه دردهام ،همه تصمیم هام واسه هر نوع عمل ،گردن مامان و آقاجون بود.

بیست و چند سال پیش که تصمیم به پیوند قرنیه چشمم گرفته شد و رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.

یک یا دو روز در هفته من و مامان  توی اون پیکان سبز رنگ آقاجون پشت در پزشک قانونی می نشستیم، آقاجون بنده خدا هم توی پزشک قانونی در به در دنبال یه چشم بود .روز اولی که چشم گیرش آمد رو هیچ وقت فراموش نمیکنم اینقدر مامان و آقاجون خوشحال بودن که انگار همه دنیا رو به دست آوردن فوری چشم رو بردیم بیمارستان و به دکتر نشون دادیم ولی دکتر تا چشم رو دید گفت این یه چشم پیره و این چشم به درد ِ یه بچه نمیخوره

از اون روز به بعد دیگه آقاجون دنبال یه چشم جوون بود

تا این که بعد از چند هفته با یه لب پر خنده از در پزشک قانونی آمد بیرون

چشم یه دختر 12 ساله رو بهش داده بودن

یه برادر با موتورش داشته خواهرش رو میبرده مدرسه که تصادف میکنند و دختر (مریم) توی تصادف میمیره.

همون روز که چشم گیرمون آمد واسم پیوند قرنیه زدن.

دیگه از سنی که عاقل تر شدم همیشه سلامتی خودمو مدیون اون مریمی میدونستم که هیچ وقت ندیده بودمش از اون روزهای دور تنها هدیه ام به مریم هر عصر پنجشنبه یه فاتحه بود.

تا این که بالاخره بعد از چندین سال فشار چشمم رفت بالا و متاسفانه اون پیوند پس زد.

چند سال کژ دار و مریض باهاش راه آمدم ولی خوب آخر سر دکتر تشخیص داد دیگه اون چشم نمیتونه با من بمونه و عمر اون چشم همین بیست و چندسال با من بود.

تا این که بالاخره سیزدهمین روزِ ، دومین ماهِ پاییز، این برگ خزون زده رو از وجودم جدا کردند و منتظر ِ چند هفته ی دیگه نشستم تا بعد از کنترل فشار چشمم یه بار دیگه پیوند بزنم.

و سخت ترین تصمیم زندگیم همین تصمیم بود که هیشکی نمیتونست جای من تصمیم بگیره. هیشکی نمیتونست بگه این کار رو بکنم یا نکنم. همه تصمیم رو به عهده ی خودم گذاشته بودن آخر سر گفتم خدایا تو خودت همه این نعمتها رو دادی واسه یکی نگه میداری واسه یکی هم مثل من اینجوری به یه دونه اش راضی میشی خلاصه با یه عالمه رفت و آمد پیش متخصص چشم ِ خودم و چندتا فوق تخصص دیگه که اونا همه مصمم بودن به برداشتن اون چشم پیوندی این کارو انجام دادم. از این عمل اولی که هم دکتر هم خودم راضی هستیم خدا کنه عمل دوم هم که چند هفته آینده ست با موفقیت کامل باشه.

دلیل نبودن این روزها و مشغله ی فکری این چند ماه اخیرم تصمیم گیری واسه انجام این کار بود.


راحیلی نوشت : قدر سلامتی و داشته هاتون رو بدونید لطفا ... ببخشید که نتونستم جواب کامنتها رو بدم.این پست طولانی رو هم طی سه روز تایپ کردم و امروز گذاشتم وبلاگ زیاد به چشمم فشار نمیارم.


ایـــــــــــــــــــــنو از دست ندید



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.